اخیرا خواهانهای پرونده ای از شورای دولتی حکمی مبنی بر ابطال مجوز پخش فیلم"مرا ببوس"که در آن مجوز،مشاهده آن برای کودکان زیر 16 سال ممنوع بود،صادر از سوی وزیر،کسب کردند،شورای دولتی جهت ابطال را اینچنین اعلام میکند«فیلم تشکیل شده است از صحنه های پی در پی خشونت و سکس،بدون اینکه صحنه های دیگر فیلم مقصود از آنها را روشن کند و توسط کارگردانان به نمایش درآمده تا نشان دهنده اعمال خشونت نسبت به زنان از سوی جامعه باشد(...)و همچنین دارای پیامی مستهجن و اشاره به خشونتی است که در معرض دید کودکان قرار داد».
به این ترتیب این فیلم در دسته ایکس قرار گرفته و تماشای آن برای اشخاص زیر 18 سال ممنوع شد.دغدغهء حمایت از نوجوانان 16 تا 18 سال شورای دولتی را وادار به اعمال نظارتی سخت کرد که با این حال بایستی توجه شود که صرفا مربوط به فیلمی که در سالن نمایش داده میشود،میگردد. امتناع شورای دولتی از اتخاذ رویکردی یکسان در خصوص فیلم تخیلات نشان داد که ملاحظات زیبایی شناختی اجازهء تفکیک میان فیلمهای شهوت انگیز(مربوط به حقوق عامه)و فیلمهای مستهجن را میدهد.
همچنین قابل ذکر است که شورای دولتی پذیرفته است که شهرداران میتوانند در محدودهء خود، نمایش یک فیلم را«هنگامی که نمایش فیلم موجب اختلال های جدی شده یا به دلیل ماهیت غیر اخلاقی فیلم و اوضاع و احوال محلی موجب اختلال در نظم عمومی شود»ممنوع سازند.نظریه همکاری پلیس عمومی زیر نظر شهردار و پلیس ویژه زیر نظر وزیر،در سطح ملی،آزادی بیان را به نحوی به مخاطره افکنده که شدت نظارتی که توسط دادرسان اداری اعمال میشود،مضار آن را بقدر کافی رفع نمیکند.
در نهایت،مواد 11 و 12 قانون 30 دسامبر 1975 شامل قانون بودجه 1976،به وزیر اجازه میدهد تا یک فیلم را هنگامی که دارای ویژگی مستهجن بوده یا برانگیزاننده خشونت است،در طبقهء ایکس دسته بندی کند.این تصمیم که شورای دولتی نظارتی همه جانبه نسبت به آن اعمال میکند،مانع توزیع و نمایش فیلم شده و پیش بینیهای مالی و اعتباری آن را در نتیجه نمایش در سالنهای ویژه عقیم میکند.
3_ نظام ارتباطات دیداری - شنیداری
در مصوبهء مورخ 23 مارس 1945 در فرانسه نوعی انحصار عمومی در خصوص امواج رادیویی (اصطلاحی که تمام فرآیندهای رادیو تلویزیون جهت انتقال پیامی خاص به عموم که شامل رادیو و تلویزیون میشود)،جهت فسخ مجوزهای سابق که به حذف دلایلی مالی صادر شده بودند،ایجاد شد. این انحصار عمومی وسیله ای جهت کنترل دولتی نسبت به ارتباطات دیداری-شنیداری،بویژه اطلاعات تلویزیون که بدون آنکه بینندگان متوجه باشند اطلاعات بی اساس به آنها القا میکرد.در دههء هفتاد با مخالفت شدید کارگزاران انحصار عمومی آقایان ژیسکار وبر،با مجوزهای پیشین میباشیم.
پیروزی جناح راست در 1981 موجب تضعیف انحصار عمومی شد،چنانکه قانون 9 نوامبر 1981 اجازهء تأسیس رادیوی خصوصی را صادر کرد و قانون 29 ژوئیه 1982 در مادهء اول خود به شرح ذیل به انحصار عمومی پایان داد:«ارتباطات دیداری-شنیداری آزادی میباشد.اما این امر پایانی بر حکایت قانونگذاری در این عرصه نبود.قانون 30 سپتامبر 1986 به نظر در صدر تغییر شکل کامل در ساختار پیشین بود،چنانکه قانون 17 ژانویه 1989 بسیاری از مقررات قانون پیشین را دستخوش تغییر کرد.
این سه قانون مرجعی اداری و مستقل دایر کردند که وظیفه اش وضع ضوابط کاری واحدهای دیداری-شنیداری بود؛و مراجعی که این سه قانون دایر کردند به ترتیب عبارت بودند از؛مرجع عالی ارتباطات دیداری-شنیداری(1982)کمیسیون ملی ارتباطات و آزادیها(1986)،شورای عالی واحدهای دیوان شنیداری(1989)این نهاد آخری مانند اولین آنها متشکل میشوند از سه نفر انتخاب رییس جمهور،سه نفر به انتخاب رییس مجلس نمایندگان و سه نفر به انتخاب رییس مجلس سنا. مصوبهء 1993 به این مضیقه و فشارهای دولتی پایان داد.این امر نشانهء گرایش عمده ای بود که از اواخر دورهء انحصار عمومی ایجاد گشته بود.همزیستی یک نهاد عمومی در کنار نهادی خصوصی با وجود گسترش دایمی نهاد و اخیر موجب کاهش فزایندهء نظارت مستقیم دولتی بر اعطای مجوز به بنگاههای خصوصی اطلاع رسانی و اعمال ضمانت اجرا بر مؤلفان مستقل که خود عامل کامل بر افزایش آنها باشند،گردید.
در آنچه که مربوط به امواج رادیویی بر روی مگاهرتز میباشد که در مرحله نخست از مقتضات آزاد سازی است که جهت اعمال اشکال سازمانی محدودیتهای که ابتدا بر این امواج اعمال میشد سریعا افزایش یافت.مراجع صادرکننده جواز بوسیله شورایعالی واحدهای دیداری-شنیداری که نامزدهای دریافت مجوز را ملزم به ارایه(مناطق جغرافیایی و دسته بندی ممنوعیتهای از پیش تعیین شده)میکرد،انتخاب میگشت.حکم قانون اساسی که برمبنای آن شورای(دولتی)ملزم به رعایت تکثرگرایی میباشد،میبایست راهنمای شورا میبود.شورا،از جانب دولت مصوبه ای داشت که در آن تعهدات فنی(مکان گزینی و قدرت فرستنده ها)و برنامه گذاری واحدهای دیداری- شنیداری مشخص شده بود.این قانون مشتمل بر ضمانت اجراهایی برای حصول اطمینان از رعایت تعهدات قانون و قراردادهای واحدهای دیداری-شنیداری بود.رییس شورای عالی واحدهای دیداری- شنیداری میتواند از رییس بخش اداره قانونی شورای دولتی بخواهد تا واحدهای دیداری-شنیداری را ملزم به رعایت تعهدات ناشی از قانون 1986 از آنها بنماید.
تلویزیون بر روی امواج مگاهرتز مواجه با نظارت دولتی خاصی میان بخش دولتی و خصوصی میباشد.از 30 سپتامبر 1989 بعد از تقاضای متقاضی دریافت مجوز،مرجع اداری به مساله رسیدگی میکند.
فهرست وظایف جامعهء ملی برنامه ها(تهیه شده توسط رأی سابق شورای عالی واحدهای دیداری-شنیداری و قراردادهای منعقده میان شورای عالی واحدهای دیداری-شنیداری از سوی دولت و سرپرست مراجع صدور جواز تعهدات معین را پیشبینی میکنند که به تعهدات ناشی از قانون اضافه شده اند.از زمان تصویب قانون اول فوریه 1994،شورای عالی واحدهای دیداری- شنیداری برای اعمال ضمانت اجرا نسبت به بنگاه های بخش عمومی همانند بنگاه های بخش خصوصی،صالح شناخته میشوند.
پس از اشاره به تغییرهایی که قوای عمومی میتوانند در آزادی بیان ایجاد کنند،شایسته است بررسی شود که مبانی این تغییرات چیست و چگونه میتوان بحث آزاد را تا جای ممکن در عرصهء عمومی جایگزین کرد؟
2_تعریف قلمروی عمومی بحث آزاد
دیدیم که مفهوم قلمروی عمومی بحث آزاد در رویه قضایی دادگاههای موضوع کنوانسیون اروپایی حقوق بشر،نقشی محوری دارد.این مفهوم همچنین دارای اهمیتی بزرگ برای دیوان عالی ایالات متحد میباشد،این دیوان تصریح میدارد:«حق مبتنی بر قانون اساسی آزادی بیان یکی از چاره های قدرتمند است که در جامعه ای به گونه گونی و تکثر جامعهء ما افراد میتوانند به آن متوسل شوند.هدف این حق عبارت است از تعیین محدودهء دخالت دولت در مباحث عمومی و اعطای قدرت انتخاب آنچه که افراد تصمیم به مطرح نمودن آنها میان دیگران میگیرند،با این هدف که بکارگیری چنین آزادیای در نهایت توانایی بیشتری در شهروندان ایجاد کرده و نهادهای بهتری در اختیار جامعه قرار دهد».
تعیین محدودهء این قلمروی عمومی که متناقض نیز هست،روشن نمیباشد،همچنانکه گوناگونی عمدهای که میان راه حلهای اتخاذی توسط نظامهای گوناگون دموکراسی آزادمنش وجود دارد،شاهد این مدعاست(همچنانکه حفاظت از خلوت شخصی افراد در برابر مطبوعات در رویهء آنگوساکسون،تضمین نشده است).علاوه بر این،مساله دیگری که بایستی مورد توجه قرار گیرد، دسترسی به اطلاعات میباشد.
در این نوشته جنبه ای از این مساله بررسی خواهد شد که در خصوص آن از دادگاه اروپایی حقوق بشر خواسته شد تا در پروندهء گودوین علیه پادشاهی متحده که رای آن در 27 مارس 1996 صادر شد،در مورد دستور قضاییای مبنی بر الزام یک روزنامه نگار به فاش کردن هویت خبرچین خود،اظهارنظر کند.دادگاه مذکور مقرر داشت که«حفاظت از منابع روزنامه نگاری یکی از مبانی آزادی مطبوعات میباشد(...)فقدان چنین حمایتی میتواند منابع روزنامه نگاری را از یاری مطبوعات در آگاهی بخش عمومی نسبت به مسایل مرتبط با نفع عمومی،منصرف کند.در نتیجه، مطبوعات نمیتوانند نقش ضروری خود را به عنوان«نگاهبان»ایفا کرده و توانایی آنها در ارایه اطلاعات دقیق و قابل اعتماد به حد اقل خود میرسد».به این ترتیب دادگاه اروپایی نظارتی دقیق بر ابزارهای محدود کنندهء اعمالی از سوی دولتها نظارت میکند به نحوی که با 11 رای موافق در مقابل 7 رای مخالف،حکم به محکومیت پادشاهی متحده داد.خواهیم دید که تا آنجا که مربوط به فرانسه است،قانون 4 ژانویه 1993 بر مادهء 109 قانون آیین دادرسی کیفری تبصرهای افزوده مبنی بر اینکه «روزنامه نگارانی که به عنوان گواه اظهاراتشان در خصوص اطلاعاتی که در اعمال شغلشان جمع آوری کرده اند،استماع میشود،آزادند تا منبع اطلاعات خود را فاش نکنند».دادگاه اروپایی حقوق بشر نیز به اتفاق آرا اعلام میدارد،دیوان کشور فرانسه که علیرغم الزامهای کنوانسیون،محکومیت یک مدیر مسوول را به جهت عدم افشای یک راز حرفه ای،در شرایطی که در کتاب اردک زنجیر شده، رونوشتهایی از اظهارنظرهای ام.کالو منتشر شده بود،ابرام کرده است،با کنوانسبون مغایرت دارد.
محدودیتهای وارده بر آزادی بیان نتیجه قانون 1881 و مشمول آن میباشند.(مگر در مواردی که خواهیم دید).فصل 4 این قانون جرم مطبوعاتی به این صورت تعریف میشود که عبارت است از «جرایم و خلافهایی که بوسیله مطبوعات یا هر ابزار انتشاراتی دیگر ارتکاب مییابد».گفته هایی که در مکانهای عمومی اظهار میشوند،یا بوسیله رادیو و تلویزیون انعکاس مییابند،مانند نوشته های منتشر شده،بطور موجهی مشمول قانون مطبوعات میباشند.بررسی محدودیتهای وارده بر آزادی بیان جز به نحو سطحی به صورت دیگری در این مقال مقدور نیست.در اینجا ما میان محدودیتهای وارده بر آزادی بیان جهت پاسداری از حقوق دیگران و محدودیتهایی که هدفشان حفظ نظم عمومی است، تفکیک قایل میشویم.
الف)محدودیتهای مبتنی بر حفاظت از حقوق دیگران
این محدودیتها مبتنی بر اصل برابری میباشند که مادهء 4 اعلامیه حقوق بشر و شهروندان آزادی را متضمن«اختیار انجام هرچه که دیگران را آزار ندهد»میداند،میباشند و وظیفه قانون برقرار کردن سازش میان این حقوق موازی است.ما در این مبحث به ترتیب به مسوولیت کیفری هتک حرمت و ناسزاگویی،حمایت مدنی از زندگی خصوصی و نهاد حق پاسخگویی،که همگی گونه هایی از پاسداری از حقوق اشخاص در رابطه با ارگانهای مطبوعاتی میباشند،خواهیم پرداخت.
1-مسوولیت کیفری هتک حرمت و ناسزاگویی
قانون 1881 هتک حرمت و ناسزاگویی را تحت عنوان«جرایم علیه اشخاص»برحسب اینکه نسبت به اشخاص خاص،اشخاص مسوول وظایف عمومی با توجه به سمت آنان،یا اشخاص حقوقی و با در نظر گرفتن جنبه های احتمالا نژادپرستانه آنها،با مجازاتهای مختلف پاسخ میگوید.برای ایجاد سازش با آزادی بیان،این جرایم بایستی به نحوی مورد توجه قرار گیرند که مانع مبادله افکار و عقاید که ویژگی یک جامعه دموکراتیک است نشود.
همانطور که روشن است که ما نمیتوانیم تجاوز به ناحق یا خشونت لفظی را روا بشماریم،همان قدر هم روشن است که نمیتوانیم به این بهانه جستجو برای کشف حقیقت و انتقاد شویم.
بنابراین تعیین یک نقطه اشتراک میان این ضروریات،دشوار است:در این خصوص تندوریها و مغلطه ها اجتناب ناپذیراند.برای مثال میتوان به برانگیخته شدن احساسات عمومی در پی خودکشی پیر برگوا که به درست یا به غلط،موضوع افشاگری های مطبوعات در خصوص شرایط تصاحب آپارتمانش قرار گرفت،اشاره کرد که به نوبهء خود جا را برای حمله های شدید علیه مطبوعات باز کرد که نمونهء بارز آن گفته رییس جمهور میتران در مدحیهء خاکسپاری او بود با این مفاد که«همهء عذرهای عالم،سپردن شرافت یک انسان بدسگال را توجیه نمینماید،و در نهایت،زندگی او به بهای قصور متهم کنندگان وی از رعایت دو اصل مبنایی جمهوری ما یعنی حفاظت از کرامت و آزادی هرکدام از ما،از میان رفت».اما این توجیه ها در آزادی بیان نهفته اند،که مانند هر آزادی دیگر متضمن خطرهایی گاه وحشتناک است،که این هم خود یکی از اصول مبنایی جمهوری ماست.مقایسه ای که بعضی میان خودکشی پیر برگوا و خودکشی روژه سلانگرو کرده اند،قابل پذیرش نمیباشد:
در مورد دوم، نهادهای مطبوعاتی خاصی شرافت سلانگرو را با خشونت بی سابقه ای از طریق مطرح کردن اتهام های دروغین،مورد تعرض قرار دادند،درحالیکه در حالت نخست،روزنامه ها تنها عنوان کردند که پیر سلانگرو برای خرید آپارتمانش از یک وام بدون بهره از یک دوست بازرگان به نام رژه پاتریک پلات استفاده کرده است.باید دانست که مقاله های مربوط به این موضوع متعادل به نظر رسیده و با توجه به لحنشان نمیتوان هیچ ارتباطی میان آنها و آنچه که رژه سلانگرو را به خودکشی رهنمون کرد، یافت.علاوه بر اینها بایستی توجه داشت که ارتباطات میان سیاست مداران و تجار بطور موجهی مربوط به منافع عمومی بوده که در یک کشور دموکراتیک توجه مطبوعات را به خود جلب میکرد.
مادهء 29 قانون 29 ژوئیه 1881 مقرر میدارد«همهء اتهامها و انتساباتی که موجب تعرض به شرافت یا حرمت یک شخص یا یک جمعیت میشود،هتک حرمت محسوب میشوند».تفا